Monday 25 March 2013

فمينيسم ترسناك!



"خيلي ها از فمينيسم مي ترسند." هر چند اين عبارت غلط نيست، اما بسيار غير دقيق است. چرا كه فمينيسم، مثل هر جريان فكري-اجتماعي ديگر، قرائت ها و شدت متفاوتي دارد. شخصا مشاهده كرده ام كه براي خيلي از كساني كه از فمينيسم مي ترسند، اين واژه با نوع شديد و افراطي آن عجين شده است. نه تنها براي اين افراد، فمينيسم ياد آور افراط است، بلكه گاهي اصلا چيزهايي را به فمينيسم تعبير مي كنند كه اصلا خواسته اكثريت فمينيست ها نيست.
من تعصب خاصي به بكار بردن واژه فمينيسم ندارم. استقاده از اين واژه تنها به دليل فهم بهتر انديشه و حوزه فعاليت - كه برابري زن و مرد و احقاق حقوق مسلم زنان در فرهنگ مرد سالار است- مي باشد. همه حرف ما ايجاد زندگي بهتر، منصفانه تر و شادتر است. با توجه به اين، هر انديشه اي ، با هر نامي، كه اخلاق و رضايت واقعي انسانها را منصفانه در نظر نمي گيرد مورد حمايت ما نيست. در عين حال بايد اضافه كرد كه آنگاه كه سخن از رضايت به ميان مي آيد نبايد رضايت و منافع يك قشر، طبقه يا گروه را ناديده گرفت و اعضاي آن را قرباني گروهي ديگر كرد؛ اتفاقي كه به وضوح در فرهنگ مرد سالار مي افتد. بنابر اين فمينيسمي كه ما از آن حمايت مي كنيم به احقاق حقوق مسلم زنان و برابري در جامعه مي پردازد.

فمينيسم و مردان
هرچند در ميان كساني كه از فمينيسم مي ترسند هم مرد ديده مي شود و هم زن ولي نمي توان انكار كرد كه تعداد كمتري از مردان با فمينيسم همدلي نشان مي دهند. سوالي كه مطرح مي شود اين است: آيا مي شود اين مردان را با برابري طلبي آشتي داد؟
به نظر من بله. اما اين كار نياز به طي مراحلي دارد كه در صورت عدم رعايتشان نمي توان به اين نتيجه نائل شد.
ابتدا خودمان بايد درك كنيم كه برابري خواهي براي زندگي بهتر است نه براي جنگ و دعوا. زندگي برابر براي لذت بردن است؛ لذت بردن همه چه در حوزه خانواده و چه در خوده اجتماع. هرچند در برخي موارد گرفتن اين حقوق نياز به قاطعيتي تا حدي خشن نيز مي تواند داشته باشد اما اين روش "مبارزاتي" نبايد اولين استراتژي باشد چرا كه در طرف ديگر ايجاد جبهه گيري هاي غير منطقي مي كند. مي توان نكته اول را گزينش لحن آرام و منطقي به جاي حمله به انديشه مخالف دانست.
نكته دوم اين است كه مردسالاري و مرد محوري در بسياري از فرهنگ ها چنان نهادينه شده است كه مصاديق آن بديهي به نظر مي رسد و زير سوال بردن ناگهاني همه آن ها مثل سخن گفتن از نسبيت و كوانتوم براي دانش آموزي است كه تازه دارد فيزيك مي آموزد. خيلي از مردان و زنان سنتي وقتي با برخي از مسائل برابري خواهانه روبرو مي شوند دچار چنان شوك فرهنگي اي مي شوند كه راهي جز انكار برايشان نمي ماند. پس راه درست ترويج انديشه هاي برابري خواهانه توضيح قدم به قدم آن است. به عنوان يك مرد ترجيح مي دهم در اين يادداشت به روند توضيح برابري خواهي به مردان بپردازم و توضيح اين انديشه به زنان را به عهده زنان همفكرم بگذارم.
اولين قدم اين است كه يك مرد بايد بفهمد كه بسياري از وظايف ناعادلانه اي كه تنها به دليل مرد بودنش به عهده دارد از همين فرهنگ مرد محور ناشي مي شود. اصول فرهنگ هاي سنتي مرد محور دادن وظيفه و جبران آن بوسيله اعطاي امتياز به مردان و زنان است. در اينجا نيازي به بحث تاريخي و منشاء اين وظايف نمي بينم زيرا بحث كاربردي را از بحث تاريخي-فلسفي در حول اين موضوع كاراتر مي دانم. در جهان امروز طبقه بندي جنسيتي بسياري از اين وظايف غيرضروري و حتي مضر است. مردان خود مي دانند كه فشاري كه براي تامين صد در صد نياز مالي خانواده بر عهده آنهاست چقدر زياد و اضطرابزا است. اين فرهنگ مرد محور است كه اين فشار را ايجاد مي كند و در مقابل حق و حقوقي را (هم در روابط خانوادگي و هم روابط اجتماعي) براي مرد قائل مي شود. تامين مالي خانواده فقط يك مثال است. موارد بسيار زيادي از اين دست مي توان مطرح كرد. اين روش اعطاي وظيفه-امتياز تعادل ناپايداري را در زندگي مردان و زنان ايجاد كرده و زندگي را به عرصه اي براي گرفتن امتياز تبديل مي كند كه بيشتر به جنگ سرد مي ماند! در دنيايي كه، به گواه تجربه، مردان و زنان مي توانند دوشادوش هم جامعه را به پيش ببرند طبقه بندي جنسيتي وظايف بي معناست. ايجاد اين نگرش به برابري طلبي اولين قدم براي فرو ريختن ترس مردان از فمينيسم است.
در ضمن نگاه اخلاقگرايانه به برابري نيز بسيار مفيد است. توجه به قاعده طلايي اخلاق يا "هر آنچه براي خود مي پسندي براي ديگران نيز بپسند" در رسيدن به نگاه برابري طلب بسيار موثر است. بر اساس اين قاعده نمي توان مرد يا زن را به صرف جنسيت از حقي محروم كرد يا امتيازي به او داد. اين مرحله اولين و مهمترين مرحله است. آنگاه كه مرد با تمام وجود به اين نتيجه برسد كه برابري لذت بخش تر و آرامش بخش تر از داشتن امتيازات ناعادلانه اي كه باعث مي گردد زنان خود را جنس دوم (درجه دوم) بدانند است و كنار نهادن اين حقوق نا عادلانه چنان ايجاد اعتماد و رضايت (در مرد و زن) مي كند كه با لذت ناشي از مردسالاري قابل مقايسه نيست، مي توان اميدوار بود كه ذات برابري خواهانه فمينيسم را درك كرده است.
مرحله بعد مرحله دانش افزايي است. مردان و زنان بايد با مطالعه به مصاديق بي عدالتي ها، خشونت ها و مرد محوري ها آگاه شوند. بسياري از مردان اگر بدانند رفتارشان مصداق خشونت است از آن رفتار دست مي كشند و بسياري از زنان نيز با آگاهي از مصاديق تضييع حق به جاي پذيرش انديشه منفعل گرايانه "زندگي همين است" براي اصلاح شرايط زندگيشان تلاش مي كنند.

با پيمودن اين مراحل شاهد مردان برابري خواه بيشتري خواهيم بود و مسلما زندگي خصوصي و اجتماعي مان بهبود مي يابد و لذت برابري را هر لحظه خواهيم چشيد.

1 comment:

  1. این قسمت تخلیلت عالی بود :" مردسالاري و مرد محوري در بسياري از فرهنگ ها چنان نهادينه شده است كه مصاديق آن بديهي به نظر مي رسد و زير سوال بردن ناگهاني همه آن ها مثل سخن گفتن از نسبيت و كوانتوم براي دانش آموزي است كه تازه دارد فيزيك مي آموزد. خيلي از مردان و زنان سنتي وقتي با برخي از مسائل برابري خواهانه روبرو مي شوند دچار چنان شوك فرهنگي اي مي شوند كه راهي جز انكار برايشان نمي ماند"

    ReplyDelete