امروز مصاحبهای از دکتر آرامش دوستدار گوش میدادم که چند ساعتی ذهنم را مشغول کرده بود. نام دکتر دوستدار را طبیعتاً شنیده بودم اما مصاحبهای از ایشان ندیده بودم. خلاصه کنم، قصدم نوشتن در راستای آن مصاحبه نیست، بلکه میخواهم از فکرهایی که ذهنم را پر کرده بودند بنویسم.
دوستدار معتقد است که ما ایرانیان دارای فرهنگی دین خو هستیم و این باعث عقب ماندگیمان شده. ما هیچ علمی تولید نمیکنیم و تقلید عادتمان است. میگفت از غرب انتقاد میکنیم در حالی که توان سخت یک سوزن را هم نداریم. نقد و بررسی صحت این ادعا کار آسانی نیست، من هم دانش کافی ندارم. اما شنیدن این حرفها چیزی به یادم آور.
کم نیستند ایرانیانی که وبلاگ مینویسند، از دین و دولت و حکومت و زمین و زمان انتقاد میکنند، طعنه میزنند، توهین میکنند، نظریه میپردازند و چه و چه و چه. و کم نیستند از میان همین جماعت بلاگر که فقط مینویسند. جهان را تقلیل داده اند به اینترنت. برادر من، خواهر من، وبلاگ نویسی مبارزه نیست. اگر مبارزه باشد، چندان موثر نیست. وبلاگ نویسی هدف نیست، وسیله است. اگر دانشی وجود نداشته باشد وسیله سودی که ندارد هیچ، ضرر هم میزند.
اگر ادعای فمینیسم و حقوق زن میکنیم اولین کار این است که این حقوق را برای خواهر و مادر و دوست دختر و همسر خودمان به رسمیت بشناسیم. اگر ادعای دموکراسی میکنیم باید روحیهٔ دمکراتیک را در خودمان پرورش دهیم. اگر خودمان را روشنفکر میدانیم هیچ محدودیتی برای فکر کردن و سوال پرسیدن نباید قائل شویم. اگر هم نمیتوانیم، به ناتوانی خودمان واقف باشیم. فلسفهای که به درد زندگی خودمان نخورد به چه کار میاید؟
خلاصه امیدوارم من از این وبلاگ نویسها نباشم.