Friday 28 September 2012

حجاب اجباري

برنامه اخير پرگار در مورد حجاب بود اما به دليل ماهيت اين برنامه امكان مطرح شدن همه جنبه ها وجود نداشت و بحث ، هر چند بسيار مفيد و جالب، ناقص رها شد.
همانگونه كه از حرفهاي خانم صدر برداشت مي شد، اجباري بودن حجاب تنها به علت وجود قانون هاي سختگيرانه نيست. اجباري بودن حجاب را نمي توان بدون توجه به مذهب و فرهنگ مردسالارانه بررسي كرد.
از طرفي، بر اساس انديشه مدرن، هركس حق دارد هر گونه كه دوست دارد زندگي كند. مي خواهد حجاب داشته باشد يا نقاب بگذارد يا بي حجاب باشد. اما همين انديشه كه آزادي فردي را حكم مي كند به ما مي آموزد كه حق نداريم به هيچ عنوان و با هيچ ابزاري كسي را مجبور به پوششي خاص كنيم. همين انديشه حكم مي كند كه اطلاعات بايد آزادانه در اختيار مردم باشد. حجاب اختياري حجابي است كه تحت فشار پدر و مادر، برادر و شوهر و جامعه نباشد. حجاب اختياري حجابي است كه با آگاهي از مزايا و معايب حجاب و نتايج آن پذيرفته شده باشد. آيا در كشور ما چنين است؟ چند درصد زنان براي پوشش خود تحت فشار نيستند؟ آنهم در جامعه ايران! بنابراين در تاييد سخن خانم صدر، گمان نمي كنم "اختيار كردن" حجاب در ايران كاملا اختياري باشد.
اين امر در مورد زنان مذهبي هم صادق است. در مورد زن مذهبي اي كه دوست دارد با حجاب باشد و اجر اخروي براي پوشش خود قائل است، زماني ميتوان حجابش را كاملا اختياري دانست كه دلايل مخالفان حجاب را شنيده باشد و اگر بخواهد حجابش را كنار بگذارد موقعيت اجتماعيش تضعيف نشود. آيا جامعه ما چنين است؟
به گمان من حجاب داشتن يا نداشتن باعث تفاوت هاي زيادي در روحيه دختران خواهد شد و باور متفاوت در اين زمينه نتايج رواني بسيار متفاوتي در پي خواهد داشت كه ممكن است منجر به مشكلات زيادي گردد. همين امر حجاب را به يكي از مهمترين مسائل زنان تبديل مي كند. حتي اعتقاد به وجوب حجاب و پايبندي به اين اعتقاد براي پسران مذهبي نيز پيامدهاي زيادي دارد كه خود بحثي جداگانه مي طلبد.
بحث هويت و عروسكي نشدن نيز كه از طرف يكي از مهمانها مطرح شد بحث درخور تفكري است. اينكه ما بخواهيم با داشتن حجاب با فرهنگ عروسكي كردن زن مخالفت كنيم استراتژي صحيحي نيست. اولا، مگر هر كس بي حجاب است عروسك است يا هر كه روسري سر مي كند عروسكي رفتار نمي كند كه با حجاب مي خواهيم با آن مخالفت كنيم؟ دوم، اگر بپذيريم كه حجاب يعني مخالفت با عروسك شدن بايد پذيريم كه بدن زنانه ماهيتي عروسكي دارد و بايد پوشاندش كه پذيرش اين مطلب راه را بر تبعضهاي جنسيتي باز مي كند. به عقيده من تلاش براي برقراري شرايط برابر براي مرد و زن بهترين راه براي مبارزه با "استفاده ابزاري از بدن زنان" است.
به هر حال به نظر من صحبت هاي خانم كيان كمي دور از واقعيت موجود ايران بود. درست است كه نبايد اصرار داشت كه به ديگران القا كرد كه شرايط زندگيشان مشكل دارد اما وقتي مشكلات اساسي در زندگي زنان و احقاق حقوقشان وجود دارد و شخص در حال رنج كشيدن است بايد ريشه يابي كرد (كه قطعا خانم كيان هم موافقند) و به نظر من حجاب (نه فقط پوشش بلكه تفكر وجوب پوششي خاص) نشانه مسائلي است كه اگر چه ممكن است ذاتا مشكل به حساب نيايند ولي پتانسيل بالايي براي تبديل به مشكل شدن را دارد.
بنا بر اين براي اينكه به سوي رفع حجاب اجباري برويم بايد به سوي نهادينه شدن آزادي فردي، پذيرش تفاوت ها و آزادي گردش اطلاعات حركت كنيم. در اين صورت مردان و زنان با سبك هاي مختلف زندگي آشنا خواهند شد و آنچه را دوست دارند بر مي گزينند. البته به شرط وجود قوانيني عادلانه.

Monday 10 September 2012

خدا، دین و اخلاقیات

خیلی ها را دیده ایم که بسیار متشرع هستند، دیندارند و به خدایی خاص و پیامبری خاص پایبندند و بسیار اخلاقی اند و خوش خو. در کنار آنها نیز خیلی ها را دیده ایم که خوش اخلاقند و نیکوسیرت اما پیرو هیچ مذهبی نیستند و بعضا به خدایی نیز باور ندارند. در میان بد اخلاقان و بی اخلاقان هم می توان دیندار و بی دین یافت.
آیا دین داری و خداباوری لازمه اخلاقیات است؟ آیا دینداری باعث بی اخلاقی می گردد؟ برای همه این مسائل می توان مثال هایی نقض یافت.
خوشحال می شوم اگر دوستان نظر دهند.

Wednesday 5 September 2012

فمينيسم مثبت: طعم خوش برابری

مدتي پيش با شاخه جديدي از روانشناسي آشنا شدم كه "روانشناسي مثبت" ناميده مي شود. در اين روش از روانشناسي، متخصص بجاي اينكه منتظر بروز عارضه اي روحي-رواني بماند و سپس به درمان آن بپردازد و يا به عبارتي "درمانگر" باشد، تمركز و انرژي خود را روي خوشحالتر كردن انسانها مي گذارد و در واقع ديگر درمانگري نميكند بلكه نقش "ارتقاء دهنده كيفيت زندگي و سلامت رواني" يا "پيشگيرنده" را خواهد داشت. در اين روش، هر چند روانشناسان و روانپزشكان به درمان بيماران مي پردازند و در زمينه درمانگري نظريه ارائه می دهند و پژوهش می کنند، اما وظيفه آنها منحصر به بيماري و مشكلات روحي نخواهد بود.

بياييد تصور كنيم اين روش همه گير شود. در اين شرايط مراجعه به روانشناس مشابه مراجعه به پزشك متخصص ورزش خواهد بود. چرا كه اگر شما دچار آسيب ورزشي شويد پزشك متخصص ورزشكاران بهترين گزينه براي درمان شماست. همچنين اگر سالم نيز باشيد با به كارگيري توصيه هاي او (كه مانند توصيه هاي يك مربي ورزش خواهد بود) قوي تر مي شويد. درواقع استراتژي اصلي روانشناسي مثبت افزايش سطح شادي در فرد و جامعه است و نه فقط درمان بيماران و رفع مشكلات. به نظر من يكي از مزاياي اصلي اين روش تغيير كردن نگاه مردم به روانشناسي است. يعني ديگر كسي از ترس اينكه اطرافيانش او را "رواني" بخوانند مراجعه خود به روانشناس را پنهان نمي كند. علاوه بر اين خود روانشناسان نيز با تمركز روي افكار و مسائل مثبت روحيه بهتري خواهند داشت.

اين مقدمه نسبتا طولاني را گفتم تا پيش از پرداختن به اصل موضوع با اين مثال منظورم را هرچه واضحتر بيان كنم.

رسيدن به وضع مطلوبي در حوزه هاي مختلف حقوق بشر به وضوح، نيازمند تلاش زيادي است. اما به علت تاثير گذاري تبعيض هاي موجود بر جنبه هاي متفاوت زندگي فردي و اجتماعي ما، استراتژي مبارزه با اين نابرابري ها بايد متفاوت باشد تا نتيجه دلخواه حاصل شود. بر اساس مقدمه اي كه در ابتداي اين نوشتار آمد روشي كه براي فعاليت در راستاي احقاق برخي از حقوق انساني مفيدتر و بهينه است، "فعاليت مثبت" است. به گمان من نمونه بارز اين مبارزات مبارزات فمينيستي است. چون یکی از مسائل اساسی در مورد حقوق زنان تبعیض های موجود در روابط زناشویی است باید با احتیاط پیش رویم. زیرا استراتژی نادرست ممکن است به بنیان روابط عاطفی ضربه وارد کند و این با هدف ما که رسیدن به شادی و رضایت است مغایرت دارد.  در اینجا لازم می دادنم منظورم را از عبارت مبارزات فمينيستي روشن كنم. از آنجايي كه حقوق زنان زيرمجموعه حقوق بشر است، آن دسته از مبارزات فمينيستي كه در راستاي رسيدن به غايت نهايي حقوق بشر (برابري همه انسانها) است را مي توان پرثمر دانست. به عبارت ديگر عقايدي كه باعث تبعيض گردند (چه به مردان چه به زنان) نتيجه مثبت بلند مدتي نخواهند داشت و من از آنها دفاع نمي كنم حتي اگر صفت فمينيستي داشته باشند.
براي داشتن جامعه اي برابر براي مردان و زنان، جامعه اي كه فرهنگش خواهان رضايت همه باشد و شاد بودن ارزشي متعالي به شمار آيد و انسانها به حكم انسان بودنشان در برابر قانون يكسان شمرده شوند بايد مردمي داشته باشيم كه چنين بينديشند. تغيير عقايد مردسالارانه اعضاي يك جامعه نيازمند آگاه سازي است. اين كار در جوامع سنتي مثل جامعه ايران تلاشي مضاعف مي طلبد. چرا كه فرهنگ مردسالار داراي پشتوانه اجتماعي و قانوني است و برابري خواهي در عقايد و عادات مردم رسوخ نكرده است. در چنين جامعه اي اگر صرفا به مصائب و مشكلات ناشي از مردسالاري و مرد محوري پرداخته شود و از نشان دادن لذت برابر بودن غافل ماند، عكس العملي را در بين (عمدتا) مردان بر خواهد انگيخت كه رسيدن به برابري را اگر ناممكن نكند ، به تأخير خواهد انداخت. در جوامع سنتي، خيلي از تبعيض ها الزاما از بدذاتي ناشي نمي شود بلكه منشاء آن ها نبودن آگاهيست. درست است كه بايد با خيلي از مشكلات به صورتي رفتار كرد كه پزشكان براي درمان بيماري با عامل مرض برخورد مي كنند (برخورد قهر آمیز) اما به فكر پيشگيري نبودن و در پي افزايش شادي و رضايت نبودن نیز صحیح نیست.

بگذاريد با يك مثال قضيه را روشنتر كنم. بسيار ديده ام كه تمركز و تلاش فعاليت هاي فمينيستي فقط روي اين است كه مثلا در رابطه زناشويي چه كار بايد كرد كه مرد قادر به اعمال تبعيض نباشد و (خواسته یا ناخواسته) با روشی قهری مرد را خلع ید کرد يا حداقل زن بتواند به همان حدي كه تهديد مي شود تهديد كند. منكر اين نيستم كه در شرايط حاد اين نگاه لازم و ضروری است اما نگاه سلبي به تنهايي كافي نيست. هر انساني (چه مرد و چه زن) وقتي تهديدي عليه خود حس كند طبيعتا جبهه مي گيرد و اين امر رسيدن به برابري را سخت تر خواهد كرد. بسياري از مردان نمي دانند كه قوانين نوشته و نا نوشته چه قدرتي به آنها داده است و اين امر چه تهديد بالقوه اي براي زنان به شمار مي رود. بسياري از مردان و زنان جوامع سنتي طعم شيرين برابري را نچشيده اند و حتی زندگی عاطفی برابر را ندیده اند. در این شرایط که مرد نمی خواهد و دوست ندارد ظلم کند، روشهای قهرآمیز بدون آگاه کردن مرد باعث جبهه گیری غیر ضروری و خطرناکی خواهد شد و ممکن است باعث شود مردی که بالقوه می تواند به صف برابری خواهان بپیوندد برای همیشه پیرو فرهنگ خشن مردسالارانه گردد. براي جلوگيري از وقوع چنين فضاي پرتنشي مي توان رويه " فمینیسم مثبت" را پيش گرفت. مي توان اين رويه را براي اين مثال چنين تشريح كرد:

0- باید به خاطر داشت که ما در مورد مردانی سخن می گوییم که نمی خواهند آگاهانه به همسرشان ستم کنند. اگر کسی بخواهد آگاهانه ظلم کند باید با قانون جلویش را گرفت حتی به قهرآمیزترین روش قانونی. 

1-ابتدا باید آگاه کردن مرد را پیش بگیریم. تشریح کنیم که چه چیز تبعیض و ظلم به حساب می آید و دلایلش را ارائه دهیم. با مردان از احساسات زنان بگوییم. چه بسا مردانی که اگر با این حقایق آشنا شوند خودشان دست از تبعیض جنسیتی بردارند. 

2- طعم خوش برابری را به مرد و زن بچشانیم.باید توضیح دهیم که برابری نه فقط برای زن، بلکه برای مرد نیز لذتبخش خواهد بود. باید نمونه ها را برشمرد و استدلال کرد و مهارت هایی را آموزش داد. به مرد و زن فهماند که زندگی جبهه جنگ نیست، عرصه سیاست هم نیست که بخواهند از هم امتیاز بگیرند. بلکه رفاقتی عاشقانه است. باید مهارت هایی آموزش داده شود که مرد درک کند برای زندگی عاشقانه در شرایط برابر باید با کمال میل اختیاراتی را به زن بدهد تا خیال او را راحت کند و اعتمادی که سالهاست از دست داده است را به دست آورد. زیرا قانون به مردان امکانات فراوانی داده است. مرد ناخودآگاه دارد همسرش را تهدید می کند. بنابر این باید این تهدید را با طیب خاطر جبران کند و تا حد ممکن این تهدیدهای ناخواسته را از بین ببرد. 

3- باید مردان و زنان را با حقوق انسانیشان آشنا کرد. باید به آنها آموخت که اخلاقیات است که برابری را حکم می کند.

4- مهمترین تلاشی که می توان برای رسیدن به هدف انجام داد این است که خودمان (همه برابری خواهان) تلاش کنیم که زندگی عاطفی خوب و عاری از تبعیض داشته باشیم. همین امر باعث می شود که بسیاری از اطرافیانمان بدانند که برابری چقدر زیباست.  

مزیت دیگر این است که با به کارگیری این روش علاوه بر جلوگیری از جبهه گرفتن های نابجا توسط ناآگاهان، باعث مثبت اندیشی فعالان حقوق زنان نیز می شود که خود به کم شدن فشار ناشی از خبرهای بد در مورد دنیای خشن تبعیض می انجامد و به نوبه خود به این کنشگران کمک می کند که انرژی بیشتری برای فعالیت های خود داشته باشند.

باز هم تکرار می کنم که این رویه (فمینیسم مثبت) به تنهایی کافی نیست. اما به کارگیری آن باعث می گردد که آسان تر و سریع تر به سوی ایجاد شرایط برابر گام برداریم. با این روش مردان زیادی را می توان به صف برابری خواهان آورد و زنان زیادی را به زندگی امیدوار کرد و آسان تر در برابر ستمگرانی که تبعیض را روا می دارند ایستاد.