Monday 27 August 2012

چرا شروط ضمن عقد: 1- اجازه خروج از کشور

مقاله ای منتشر شده در سایت "هم سری" :
 
 
 
ازدواج قرار دادی است که رابطه مرد و زن را قانونی می کند. قراردادی که به امضای طرفین می رسد و شاهدانی نیز آن را امضا می کنند. هر چند این قرارداد لزوما تعهد عاطفی نمی آورد اما عاملی است که می تواند بر رابطه عاطفی بسیار موثر باشد. اهمیت این قرارداد چند برابر می شود آنگاه که مرد و زن بخواهند پایه و اساس رابطه خود را در جامعه ای بسازند که فرهنگ غالبش به آنها به یک چشم نگاه نمی کند، فرهنگی که در اجزای جامعه ریشه دوانده است. از رفتار و افکار شهروندان این جامعه گرفته تا اختیارات و حقوق مندرج در قانون. فرهنگ مردسالارانه کشور ما نیز (به کمک عنصر قدرتمند مذهب و فقه) باعث خلق قوانین نوشته و نانوشته شده است که برابری را از یک رابطه سلب می کند.
برابری، عنصر اولیه سلامت هر رابطه است و ازدواج نیز از این قاعده مستثنی نیست. می توان این برابری را به دو دسته کلی دسته بندی کرد: جنبه فرهنگی و جنبه حقوقی. جنبه "فرهنگی" جنبه ای است که دو طرف ابتدا باید در پس زمینه ذهن خود مستقرش کنند و سپس آن را به عرصه عمل بیاورند. یعنی هر دو طرف رابطه باید به برابری اعتقاد کامل داشته باشند و به آن عمل کنند. هر دو باید با رفتارهایی که از مصادیق فرهنگ مردسالارانه اند و باعث آزردگی مرد و زن می شوند دوری کنند و این اعتقاد به برابری را حتی در رفتارهای روزمره خود به طرف مقابل نشان دهند.
و اما جنبه "حقوقی" برابری به معنای تلاش برای هرچه برابر کردن زن و مرد در پیشگاه قانون و استفاده از پتانسیل های قوانین موجود برای احقاق حقوق طرفین و جلوگیری از ضایع شدن حق مرد یا زن، و البته در صورت امکان تصویب قوانین برابر و نسخ کردن قوانین تبعیض آمیز که به عهده قانونگذار است. اولین و ساده ترین راه برای پیشبرد این هدف، وضع شروطی است که از آنها به عنوان "شروط ضمن عقد" یاد می شود. در این سلسله نوشتار تلاش می کنم تا این شروط را از دیدگاه یک مرد که خواهان برابری است بیان کنم. در این نوشته به شرط مربوط به "اجازه خروج از کشور" می پردازم.
***
 یادم نمی آید اولین باری که شنیدم زنان متاهل برای خروج از کشور نیازمند اجازه کتبی همسرشان هستند کی بود و چند سال داشتم. اما هر زمان که به این "حق مردانه" فکر کرده ام تناقضی منطقی آزارم داده است. همیشه به ما می گفتند که "هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند و هر چه برای خودت دوست نداری برای دیگران نیز دوست نداشته باش". می گفتند، و چه درست می گفتند، که این جمله جان اخلاقیات است. بعد ها آموختم که این قاعده را "قاعده طلایی" می نامند و به شدت به آن معتقد شدم. از سوی دیگر، همیشه اجازه "همسر" یا بهتر بگویم اجازه "شوهر" برای خروج از کشور، برایم به وضوح متناقض بود با این قاعده اخلاقی. وقتی "شوهر" است که باید اجازه دهد که "زنش" چه کند و چه نکند "همسر (= هم سر)" بودن معنی ندارد.
شیرینی یک رابطه آنگاه آشکارا احساس می گردد که دو نفر با جان و دل کنار هم بمانند. آنگاه که هیچ کدام، نه زن و نه مرد، نخواهد دیگری را به زور نگه دارد، برای ادامه رابطه احساس اجبار نکنند و هر دو بخواهند در کنار هم مثل دو دوست زندگی کنند. اما یک مشکل وجود دارد: اختیاراتی که قانون به شوهر می دهد سایه ای سنگین بر حقوق زن می اندازد. ممکن است ما مردان ندانیم که چه اختیاراتی داریم. ممکن است هیچگاه حتی تصور استفاده از این اختیارات به ذهنمان هم نرسد (اگر عمیقا به برابری معتقد باشیم). اما در هر قراردادی از جمله ازدواج، قدرت یک طرفه می تواند تهدیدی بالقوه باشد. در بهترین شرایط، این اختیارات قانونی عاملی است اضافی که بر رابطه سایه می افکند و از بی آلایشی و صمیمیتش می کاهد.
از طرف دیگر باید ریشه و علت وضع چنین قوانینی را هم در نظر گرفت. این سری قوانین که به وضوح مردسالارانه اند ریشه در فرهنگ سنتی ما دارند. مذهب هم که پدیده ای اساسا سنتی است راهی برای توجیه و تقویت این گونه تفکرها بوده است. قانون سفر و لزوم اجازه سفر از طرف شوهر نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما باید نکته ای را یادآوری کرد و آن اینکه اگر معتقد باشیم که زمانه تغییر کرده است و دیگر زمانی نیست که زنان در خانه بنشینند و فقط نقش "زنانه" خانه داری را برایشان در نظر بگیریم باید قانون اجازه سفر را با شرایط امروز نیز تطبیق دهیم. بنابراین بیایید علل سفر را بررسی کنیم. عمده دلایل سفر در دنیای کنونی را می توان چنین دسته بندی کرد:
 
• تحصیل در دانشگاه های خارج از کشور
• تفریح و زیارت
• مهاجرت و اشتغال

 
کدامیک از اینها به دلیلی منطقی، نیازمند اجازه اند؟ "رضایت" را نباید با "اجازه" اشتباه گرفت. در یک زندگی مشترک سالم، رضایت طرف مقابل شرط است. دلایلی که برای سفر گفته شد مسائلی هستند که اگر با رضایت طرف مقابل، چه زن و چه مرد، همراه نباشد ممکن است مشکلات اساسی در رابطه ایجاد کند. اما رضایت یک مسئله قلبی است و نمی توان قانونی اش کرد. چگونه می توان پذیرفت که یکی از طرفین باید "اجازه" دهد که دیگری سفر کند یا نکند؟ در ضمن اگر نام رضایت و اجازه را عوض کنیم، مشکلات حل نمی شود. هر چیزی که قانونی و حقوقی شود همان "اجازه" است حتی اگر نامش رضایت باشد.
دلیل دیگری که در توجیه این قانون گفته می شود این است که اگر زنی خواست از کشور خارج شود و مهاجرت کند و شوهر و بچه هایش را رها کند چه باید کرد؟ در پاسخ باید گفت که اولا اگر مرد خواست زن و بچه اش را رها کند چه قانونی جلوی او را می گیرد؟ و دوم اینکه مگر می شود رابطه را به زور حفظ کرد و زن (یا شوهر) را به زور نگه داشت؟ مشکل ترک خانواده توسط زن یا شوهر را باید به صورت ریشه ای حل کرد و این گونه روش ها کارکردی ندارد.
بنابر آنچه گفته شد، این قانون به وضوح شرایط نابرابری را ایجاد می کند. اولین قدم برای از بین بردن این شرایط نابرابر ایجاد تبصره هایی است که تا حد ممکن از اعمال قدرت قانونی یک سویه در ازدواج جلوگیری کنند. بر اساس قانون می توان شرایطی را، ضمن جاری شدن عقد بین یک زوج قرار داد. یکی از این شرایط از قرار زیر است: "زوج به زوجه، وكالت بلاعزل مي دهد كه با همه اختيارات قانوني بدون نياز به اجازه شفاهي يا كتبي مجدد شوهر، از كشور خارج شود. تعيين مدت، مقصد و شرايط مربوط به مسافرت به خارج از كشور به صلاحديد خود زن است. "
وضع این شرط از چند جهت حائز اهمیت است:
 
1- ایجاد اعتماد در زن: با درج این شرط، زن مطمئن میشود که شوهرش این امتیاز را به عنوان برگ برنده و برای اعمال فشار بر او نگه نداشته است. بسیار پیش آمده که شوهری از همسرش خواسته مهریه خود را ببخشد یا ملکی را به نام او کند تا مثلن به او اجازه سفر حج به او بدهد، یا در اختلافات زناشویی بسیار دیده شده که شوهر گذرنامه زن را پاره کرده تا زن امکان گرفتن گذرنامه جدید نداشته باشد.
 
2- احترام به کرامت انسانی زن: نمونه های بسیاری را می توان مثال زد که زن حتی در دهه هفتم و هشتم زندگی خود نیازمند اجازه کتبی شوهر است برای تمدید گذرنامه اش. آیا در جهان امروز که درک مفهوم برابری و عدم تبعیض (در هر زمینه ای) آسان تر شده است این چنین رفتارهایی توهین آمیز نیستند؟
 
3- نشانه ای از سلامت رابطه، به این صورت که مرد نشان می دهد حال که این امکان را ندارد که از اختیارات ناعادلانه ای که قانون به او می دهد اعلام انصراف کند، تا حد ممکن سعی در کاهش اثرات منفی این حق یک جانبه دارد.
 
4- قدرت دادن به زن برای روز مبادا. نمی توان انتظار داشت که همه انسانها برابری خواهند! هستند کسانی که در ظاهر و گفتار دم از برابری می زنند اما در شرایطی که منافعشان به خطر می افتد به سخنان خود پایبند نیستند. کسانی که مصداق این عبارتند که "مردان و زنان برابرند اما مردان برابرترند!" در این موارد، چون قانون راه سوء استفاده را گشوده است، این شرط ضمانتی خواهد بود برای زن.
 
5- رهایی از دردسرهایی که هنگام تجدید گذرنامه برای هردوی زن و شوهر پیش می آید. مردانی که به برابری معتقدند می توانند با وضع این شرط خیال خود و همسرشان را راحت کنند! دیگر لازم نیست هر بار که نیاز به تجدید گذرنامه (هر 5 سال یک بار) بود مراحل کاغذبازی را طی کنند و هزینه اضافی به دفترخانه بپردازند.
 
می توان گفت که قرار دادن شرط ضمن عقد اجازه دائمی و بلاعزل خروج از کشور شرایط را تا حد ممکن برابر می کند. البته وضع این شرط پایان ماجرا نیست. بلکه راهی است که از پتانسیل های قوانین موجود برای چشیدن شیرینی یک رابطه برابر بهره جست. چرا که صرف پذیرش لزوم اجازه شوهر به معنی قائل بودن به صلاحیت نداشتن زن برای تصمیم گیری برای خروج از کشور است که با توجه به اصول برابری صحیح نیست. با این حال، این شرط تا حد زیادی از بروز مشکلات جلوگیری می کند. مشکلاتی که بعضا مضحک نیز هستند. من، به عنوان مردی که می خواهم زندگی عاطفی ام سرشار از لذت و سادگی باشد نه پر از اضطراب و تنش، گمان می کنم با وضع چنین شرطی یک قدم به هدف خود نزدیک تر می شوم. علاوه بر این با این کار به خود و دیگران نشان خواهم داد که به "قاعده طلایی اخلاق" پایبندم.