Thursday 9 February 2012

آبی-صورتی

یک: نه آبی نداريم، سبز هم نداريم، صورتی داريم. صورتی قشنگ تره
دو: نه صورتی دوست نداره

این ها را زمانی شنیدم که رفته بودم برای عشقم دوچرخه بخرم. خانمی هندی، پسرش را بغل کرده بود و آمده بود برایش دوچرخه ای کوچک بخرد. پسرک کمرو بود. حرف نمی زد و مادرش از طرف او می گفت که صورتی دوست ندارد این پسربچه. فروشنده اما می خواست جنسش را قالب کند. دوچرخه صورتی رنگی که به حق زیبا هم بود. فروشنده چینی است. می شناسمش، چند بار ازو خرید کرده ام. مقتصد است و سختگیر. تخفیف هم نمی دهد اصلا. خوب تبلیغ می کند برای اجناسش. من منتظرش بودم که ترمز دوچرخه ی مشتری اش را -که از قضا آن هم رنگ صورتی خورده بود با آنکه صاحبش پسری نوجوان بود- تعمیر کند و بیاید و دوچرخه جدید مرا بدهد. دستیارش داشت با خانم هندی کودک در آغوش چانه می زد و گهگاهی به پسرک  با همان انگلیسی پرلهجه اش می گفت: ببین پسرجون، صورتی قشنگه، دوستش داری؟ نگاهش کن! ببین چقدر نازه!   ه

فروشنده به دوچرخه  ای که زیر آچار او بود اشاره ای کرد و با لبخند گفت:  بيا! ببين اين هم صورتيه! مال اين آقا پسره.   ه
بعد پایش را نشان داد. دمپایی صورتی به پا داشت. با دست روغنی اشاره کرد به پایش و با خنده گفت: ببين! اين هم صورتيه، من هم پسرم.   ه
و باز مشغول کار شد و زمزمه کرد: اصلا صورتی مال پسرهاست، آبی مال دختر ها! اينجوری بهشون ياد بديم از صورتی خوششون مياد.   ه
و نگاهی به من انداخت که بالای سرش ایستاده بودم و آهسته گفت: اصلا کی گفته صورتی مال دختراست؟

من که نمی توانستم اشتیاقم را پنهان کنم، محکم گفتم: دقیقا!    ه

بارها شده است که نتیجه گیری ای دیده ام از عوام که اگر بزرگان ملتی با فرهنگ سنتی، به آن می رسیدند ممکن بود درد ریشه دار یک جامعه را درمان کند یا حد اقل مسکنی باشد برای درد ناشی از مشکلی فرهنگی؛ مثل همین مورد.      ه
بسیار اندیشیده ام در این باره. در دنیایی که "حق فردی" به رسمیت شناخته می شود و نمی توان و نباید کسی را مجبور به کردن کاری، یا نکردن کاری کرد (مگر در مواردی معدود)، سنت ها نقش بزرگی بازی می کنند در تعیین قوانین نانوشته. قوانینی که هرچند جایی به تصویب نرسیده اند و کسی به صورت رسمی از آنها سخن به میان نمی آورد اما منشا مشکلات زیادی می توانند باشد. برچسب جنسیتی زدن به بسیاری از چیزها مانند، لباسها، وسایل، رنگها، شغل ها، باعث شده که بسیاری از پتانسیل ها بالقوه باقی بمانند و بسیاری از "شادی" ها نمود پیدا نکنند. اگر پسری بخواهد صورتی تن کند و دختری (در جوامع سنتی مثل ایران) بخواهد فوتبالیست شود، اولین عاملی که جلوی او را می گیرد عاملی درونی-اجتماعی است. ممکن است همین قوانین نانوشته فرهنگی باعث خودسانسوری گردد (کمااینکه در ایران چنین شده) که - به عقیده من- بارها بدتر از سانسور از بیرون است.  چه بسا دختران و پسرانی که به خاطر ترس از تحقیر شدن از آنچه خواسته اند سرباز زده اند و تمایلاتشان را سرکوب کرده اند. یقین دارم که سرکوب این تمایلات زمانی سربر خواهد آورد. و گمان می کنم که مشکلات عدیده ما در جامعه مان تا حد زیادی ناشی از همین سرکوب تمایلات در دوران کودکی و جوانی است.  ه

در آخر باید تاکید کنم که من نمی گویم دخترها نباید از صورتی خوششان بیاید یا پسرها باید صورتی بپوشند. بحث من اصلاح فکری است که "باید" و "نباید" دارد، می گوید دختر ها "باید" از صورتی خوششان بیاید و پسرها "نباید" . من، چه پسر، چه دختر، اگر واقعا دوست دارم یا دوست ندارم از رنگی (چه سیاه، چه قرمز و چه صورتی) برای لباسم استفاده کنم به کسی مربوط نیست. این چه ربطی دارد به دختر بودن یا پسر بودنم؟واقعا "اصلا کی گفته صورتی مال دختراست؟"   ه