Thursday 31 January 2013

مسئوليت مردان در دفاع از حقوق زنان

مطرح كردن حقوق زنان هميشه بحث بر انگيز بوده است. اين حقوق، همواره از طرف شخصيت ها، مقامات و عامه مردم داراي موافقان و مخالفاني بوده كه خواسته يا ناخواسته، مثبت يا منفي بر آن تاثير گذاشته اند. پيچيدگي اين بحث آنقدر زياد است كه حتي بين كساني كه خود را حامي اين حقوق مي دانند اختلاف هاي اساسي مي توان يافت. البته بايد گفت كه وجود اختلافات در فضاي گفتمان نه تنها طبيعي و بي عيب است، بلکه مفيد نيز هست و غرض از ذكر وجود این تفاوت دیدگاه ها به قصد نشان دادن پيچيدگي اين بحث بوده است.
مخالفان با برابری جنسیتی در طیف گسترده ای جای می گیرند. در طول تاريخ، بسياري از متشرعان، از هر دين و مسلكي، با افزايش آزادي زنان در سطوح مختلف مخالفت ورزيده اند كه به دليل ماهيت سنتي بودن دين وجود اين تضاد دور از ذهن نيست. نه تنها متشرعان و فقيهان، بلكه همه مكاتب و نحله هاي فكري مردمحور معمولا با افزايش اين آزادي ها همدل نبوده اند. حكومت هاي خودكامه نيز اصولا با آزادي سر سازش ندارند. ماهيت مردمحوري و مردسالاري بسياري (اگر نخواهيم بگوييم همه) فرهنگ هاي سنتي بسيار عيان است. برخی از جوامع مدرن نیز زنان را ابزاری برای تبلیغ و فروش اجناس می دانند. با توجه به گستردگی این طیف و تعدد طبقاتی که با برابری جنسیتی همدل نیستند می توان بغرنج بودن این بحث را بیشتر درک کرد.
در اینجا تمرکز بیشتر بر جوامعی مانند ایران است که دارای بافت کمابیش سنتی هستند. در این جوامع یک دختر از زمانی که به دنیا می آید با مشکلاتی روبروست که تنها ریشه در دختر بودنش دارد و هر چه بزرگتر می شود به این مشکلات افزوده می گردد. نقش های جنسیتی هم برای دختران ایجاد مشکل می کند و هم برای پسران. اما اگر منصفانه نگاه کنیم فشاری که دختران تحمل می کنند به مراتب بیشتر است. در این گونه جوامع، خواه ناخواه، به مردان امتیازاتی داده می شود و برای دادن این امتیازات توجیهاتی از قبیل "سرپرست خانواده بودن" یا "مدیر خانه بودن" آورده شود ولی در نهایت، این امتیازات قابلیت سوء استفاده و سرکوب زنان را دارند. در این میان باید به مردانی نیز اشاره کرد که به دلایل اخلاقی حاضر به استفاده از برخی از این امتیازات نمی شوند و در شرایطی خاص همین امتیازات بر علیه خود آنان استفاده می گردد چرا که هر امتیازی با مسئولیتی همراه است و معمولا در جوامعی مثل ایران این مسئولیت ها و امتیازات جنسیتی هیچ تناسبی با هم نداشته و هم وزن نیستند. بنابرین قربانیان فرهنگ های سنتی مردمحور تنها زنان نیستند بلکه مردان را نیز شامل می شوند. به علاوه، در جوامعی که سایه فرهنگ مردانه بر آن سنگینی می کند زنان، آگاهانه یا ناخودآگاه، خود را افراد فرعی و درجه دوم می دانند. این نگاه باعث تضعیف اعتماد به نفس، اتکای بیش از حد و وابستگی به مردان و دیگر مشکلات شخصیتی در زنان می گردد. این نوع فرهنگ باعث رشد نگاهی می شود که مرد را به عنوان جنس استثمارگر می شناسد و این طرز فکر در جامعه باعث جبهه گیری و دو دستگی و در خانواده ها باعث کم شدن صمیمیت و بی آلایشی روابط عاطفی و خانوادگی می گردد. به گونه ای که مرد و زن در روابط فردی خود همواره در پی امتیاز گیری از طرف مقابل بر آمده و انرژی لازم برای فراهم کردن شرایط مناسب به منظور لذت بردن از یک رابطه سالم را از دست می دهند. از این روست که مردمحوری هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم بر مردان اثر سوء دارد. این امر اولین علت برای وجب تلاش مردان برای افزایش آگاهی و مبارزه با مردمحوری در جامعه های سنتی است. اگر مردی خواهان زندگی سالم است و احساسات، روحیه و زندگی فردی و اجتماعی کسانی که نیم جامعه را تشکیل می دهند (با نگاه اجتماعی) و زندگی اش را با او به اشتراک گذاشته است (با نگاه فردی) دارای اهمیت است باید برای زدودن مظاهر و مصادیق این مردمحوری بکوشد.
نکته دیگری که باید به آن توجه نمود مسئولیت اخلاقی مردان در کوشش برای احقاق حقوق زنان است. مردان زیادی هستند که به انحاء مختلف و در سطوح متفاوت زنان را می آزارند. از آزار و اذیت و شکنجه جسمی و جنسی و روحی گرفته تا تحکم به زن و خواهر و دختر. اولین نکته ای که به ذهن متبادر می شود این است که مسلم است همه مردان چنین نیستند. آیا این که عده ای از مردان باعث آزار و آسیب زنان و دختران می شوند مسئولیتی را بر دوش مردانی اخلاقی که چنین کاری نمی کنند می گذارد؟ به عقیده من آری. مردانی که خود موجبات آزار و اذیت و تحکم بر زنان را فراهم نمی کنند باید نه تنها با کنشگران حقوق زنان همدل بوده بلکه به دلیل مسئولیت اخلاقی شان نباید در برابر فرهنگ مردمحور حاضر سکوت کنند. برای توضیح این مسئولیت اخلاقی مثالی می زنم. در جریان جنبش حقوق مدنی آفریقایی-آمریکایی ها، تنها سیاه پوستان خواهان برابری نبودند بلکه سفیدپوستانی نیز در میان آنها، حتی در میان تظاهراتشان، بوده اند که امتیازات غیر منصفانه و ظالمانه ای که فرهنگ و قانون به آنها داده اعطا کرده بود نمی خواستند. در آن شرایط، قابل درک است که سیاه پوستان همه سفید پوستان را "دشمن" بدانند چرا که از اکثر قریب به اتفاقشان بدی دیده اند. آیا درست است که یک سفید پوست برابری خواه ساکت بنشیند و به این که خود او ظلمی نمی کند دل خوش کند؟ آیا جلوگیری از ظلم (هر کس به اندازه توانش) اخلاقا واجب نیست؟ اخلاق منفع و زاهدانه (passive) مفیدتر است یا اخلاق فعال و اصلاحگرانه (active)؟ کوچکترین کاری که یک سفید پوست می توانسته انجام دهد همدلی و هم زبانی با سیاه پوستانی که با آنها معاشرت می کرده بوده است. سفید پوستانی که به صورت فعال از حقوق سیاه پوستان و رنگین پوستان دفاع می کرده اند کم نبوده است.
این رفتار اخلاقی فعال و اصلاحگرانه، علاوه بر وجوب اخلاقی اهمیت استراتژیک نیز دارد. مبارزه با ظلم زمانی موثرتر خواهد شد که کسانی که تصور می شود باید در صفوف ظالمان باشند، در کنار مظلومان قرار گیرند و آنها را حمایت کنند و آشکارا مخالفت خود را با امتیازات ناخواسته ای که ظالمان به آنها عطا کرده اند اعلام کنند. در جریان مبارزه با نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی سازمان های مانند "بلک ساش" از این قبیل بوده اند؛ سفیدانی که خود را در کناران بومیان آفریقا قرار دادند و همدل بودنشان را بر زبان آوردند. نمی توان انکار کرد که این اتحاد تاثیر به سزایی در احقاق عدالت داشته است.
مبارزه برای احقاق حقوق زنان و قوانین برابر را می توان با این دو مثال مقایسه کرد. آن گاه که مردان برابری خواه، همان هایی که به دلیل جنسیتشان تصور می شود حامی مردسالاری و مرد محوری باشند، با زنان برابری خواه هم صدا شوند هم به وظیفه اخلاقی خود عمل کرده اند، هم به سلامتی جامعه و زندگی عاطفی خود افزوده است و هم باعث پیشرفت استراتژیک در رسیدن به این هدف این مبارزه شده اند. برابری و برابری خواهی نه تنها برای مردان اخلاقی مفید است بلکه واجب است و اهمیتی وافر دارد.

No comments:

Post a Comment